از بلور ماه، لبخند مهر میتراوید. غار حرا تجلّیگاه نور بود. جبرئیل امین، گلواژههای وحی را منتشر میکرد. در آنشب، محمّد صلیاللهعلیهوآلهوسلم بر سریری مینشست که عرش نبوّت بود. او در آن جغرافیای زمین، راه تاریخ را میگشود و چراغ خورشید را میآویخت تا راه ما را تا فرجام، راهنما باشد.
آن شب، «زمزم» زمزمه شادی داشت و «مروه» در تماشای صفای یار بود و کعبه در طواف فرشتگان، که از حریمخدا محرمی به حرم پا نهاد که صفایش مروه و شعورش مشعر و عرفانش عرفات را به شگفتی مینشاند. او از سمت «صفا» آمده بود و «سعی» بر وفا کردن به «عهد» ازلی داشت. بعد از او «منا» مذبح منیَّتْ بود. او یاد داد که با سنگریزههای برائت، بتهای درون و برون را «رمی» کنیم و عرفان عرفات را بیابیم. او اندیشهها را به ضیافت معرفت میبرد و دلهای عاشق را با پای «هروله» به سوی صحرای نیاز میکشاند.در سالروز مبعث هنوز هم شکوه آن خاطره، جام زیستنمان را سرشار میکند و شکوفههای شادی را در دلمان شکوفا میسازد..