سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در آن پر شور لحظه

دل من با چه اصراری ترا خواست،

و من میدانم چرا خواست،

 و می دانم که پوچ هستی و این لحظه های پژمرنده

 که نامش عمر و دنیاست ،

اگر باشی تو با من، خوب و جاویدان و زیباست .

(مهدی اخوان ثالث)

 






تاریخ : دوشنبه 90/7/25 | 9:57 صبح | نویسنده : قاصدک | نظرات ()

 

در هیاهوی زمان
در دل ساکت شب
بی رمق، خسته و سرد
من به دنبال خودم می گردم!
کی شدم گمشده در وادی غم؟
من که بودم؟؟؟
کیستم؟؟؟
چه کسی خواهم شد؟؟؟
قاصدی بی مقصد
آه
ای رفته ز یاد
مشتی از خاک زمین
من گمشده ام
چه کسی خواهد یافت؟؟؟
من سرگردان را
من پاییزی را
گم شدم در تنهایی
وسعتی تو خالی
باد برده است مرا
یا که یک خواب عمیق؟؟؟
من چه اندازه زیاد
پوچ و خالی شده ام!
عشق از یاد دلم رفته چه زود
هیس... ساکت... انگار...
که صدایی خبر از آمدنم می دهد
این صدای قدم خسته توست؟؟؟
یا نوای قدم رسته من؟؟؟






تاریخ : سه شنبه 90/7/5 | 4:39 عصر | نویسنده : قاصدک | نظرات ()

چرا باران نمی آید....؟

دلم ابری ترازصد شهربارانی

چرا باران نمی آید؟

فضای این قفس تنگ است وجان چون مرغ زندانی

چرا باران نمی آید؟

من ویک آسمان حسرت

من وکوتاهی یک عمرویک فرصت

چرا باران نمی آید؟

چرا ازبین نخلستان

صدای گام های سبزموعودی نمی آید؟

چرا باران نمی آید؟

چرا ازاین غریبستان خشک شهرمن دیگر

صدای نغمه ی رودی نمی آید؟

چرا باران نمی آید؟

نه دردل صبرایّوبی

نه شوق وصل یعقوبی

ندای سبز و نمناکی

زحلق مردی ازکعبه

برای روزهای تلخ وغمناکی

به آدینه دعایی برنمی آید

چرا باران نمی آید؟

مگرباران نمی داند

من امشب دردلم شعری سراسرسرسبزتردارم

من امشب شوق باریدن به یاد بارش باران ز باران بیشتردارم

چرا باران نمی آید؟؟؟

 






تاریخ : سه شنبه 90/7/5 | 4:16 عصر | نویسنده : قاصدک | نظرات ()
       

.: Weblog Themes By BlackSkin :.