سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوروز آغاز آفرینش، روز تابش خورشید، بارش باران، رویش گیاه، پیدایش انسان و میثاق نخستین آنان با آفریدگار است. همچنین روز به خشکی نشستن کشتی نوح، بت شکنی ابراهیم(ع) فرود سروش آسمانی بر پیامبر اسلام(ص) انتخاب علی(ع) به ولایت و در پایان، روز ظهور نجات بخش بزرگ،قائم آل محمد(ص) است.

شاید کمتر کسی بداند که برای اولین بار علی(ع) دراین روز به ایرانیانی که شیرین و پالوده مخصوص به او تقدیم کردند، فرمودند: «هر روزتان نوروز باد! »

 

 

 

 

می رسد اینک بهار از راه دور 

از دیار کوروش و جمشید وک 

از ازلها از همیشه تا  ابد

می رسد همراه چنگ وعود ونی

 

 

 

می رسد هنگام تحویل زمین

می رسد نوروز جاویدان ما

می رسد اینک بهار و عید نو

 یادگار کهنه ی ایران ما






تاریخ : یکشنبه 89/12/29 | 2:11 صبح | نویسنده : قاصدک | نظرات ()


1.گذشته ات را بدون هیچ تأسفی بپذیر با اعتماد، زمان حالت را بگذران و بدون ترس برای آینده آماده شو.

2. ایمانت را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن زندگی شگفت انگیز است فقط در صورتیکه بدانی چطور زندگی کنی.

3. زلال باش ... ،‌ زلال باش ... ، زلال تر از قطرات اشک فرقی نمی کند که گودال کوچک آبی باشی یا دریای بیکران، زلال که باشی، آسمان در تو پیداست...

 

ادامه مطلب...




تاریخ : دوشنبه 89/12/23 | 3:16 عصر | نویسنده : قاصدک | نظرات ()

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم ، همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم!

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم ، شدم آن عاشق دیوانه که بودم

در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید ، باغ صد خاطره خندید

عطر صد خاطره پیچید ، یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم

پر گشودیم و درآن خلوت دلخواسته گشتیم ، ساعتی بر لب آن جوی نشستیم

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

                      من همه محو تماشای نگاهت ...

 

آسمان صاف و شب آرام ، بخت خندان و زمان رام

خوشه ماه فرو ریخته در آب ، شاخه ها دست بر آورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ ، همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید تو به من گفتی از این عشق حذر کن ، لحظه ای چند بر این آب نظر کن

آب آیینه عشق گذران است ، تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است

باش فردا که دلت با دگران است ، تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن

با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم ، سفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانم

روز اول که دل من به تمنای تو پر زد ، چون کبوتر لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی من نه رمیدم نه گسستم ...

بازگفتم که تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم ، حذر از عشق ندانم

سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم ...






تاریخ : چهارشنبه 89/12/18 | 1:54 عصر | نویسنده : قاصدک | نظرات ()

زندگی حکایت مرد یخ فروشی است . . .

 که وقتی از او پرسیدند همه را فروختی؟
گفت : نفروختم،
تمام شد.

 

خسته ام از آرزوها،آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی بالهای استعاری

لحظه های کاغذی را،روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی،زندگی های اداری

آفتاب زرد و غمگین،پله های رو به پایین
سقفهای سرد و سنگین،آسمانهای اجاری

رونوشت روزها را، روی هم سنجاق کردم:
شنبه های بی پناهی،جمعه های بی قراری.






تاریخ : چهارشنبه 89/12/18 | 1:30 عصر | نویسنده : قاصدک | نظرات ()

چند قورباغه از جنگلی عبور می کردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عمیقی افتادند. بقیه قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و وقتی دیدند گودال چقدر عمیق است به دو قورباغه دیگر گفتند که دیگر چاره ای نیست، شما به زودی خواهید مرد.
دو قورباغه، این حرفها را نادیده گرفتند و با تمام توانشان کوشیدند که از گودال بیرون بپرند. اما قورباغه های دیگر، دائما به آنها می گفتند که دست از تلاش بردارید. چون نمی توانید از گودال خارج شوید، به زودی خواهید مرد.
بالاخره یکی از دو قورباغه، تسلیم گفته های دیگر قورباغه ها شد و دست از تلاش برداشت. او بی درنگ به داخل گودال پرتاب شد و مرد.
اما قورباغه دیگر با حداکثر توانش برای بیرون آمدن از گودال تلاش می کرد. بقیه قورباغه ها فریاد می زدند که دست از تلاش بردار. اما او با توان بیشتری تلاش کرد و بالاخره از گودال خارج شد.
وقتی از گودال بیرون آمد، بقیه قورباغه ها از او پرسیدند:«مگر تو حرفهای ما را نشنیدی؟»
معلوم شد قورباغه ناشنواست. در واقع او در تمام مدت فکر می کرده دیگران او را تشویق می کنند.






تاریخ : چهارشنبه 89/12/18 | 1:29 عصر | نویسنده : قاصدک | نظرات ()

من دلم میخواهد خانه ای داشتم پر دوست 

کنج هر دیوارش دوست هایم بنشینند آرام

گل بگو گل بشنو هرکسی میخواهد

وارد خانه پر عشق و صفایم گردد

یک سبد بوی گل سرخ به من هدیه کند

شرط وارد گشتن شست و شوی دل هاست

شرط آن داشتن دل بی رنگ و ریاست

بر درش برگ گلی میکوبم

روی آن با قلم سبز بهار

مینویسم: ای یار خانه ما اینجاست 

تا که سهراب نپرسد دیگر:

«خانه  دوست کجاست؟»

 






تاریخ : شنبه 89/12/7 | 12:39 عصر | نویسنده : قاصدک | نظرات ()

کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ.

کار ما شاید این است

 که در افسون گل سرخ شناور باشیم!

پشت دانایی اردو بزنیم

دست در جذبه ی یک برگ بشوییم و سر خوان برویم.

صبح ها وقتی خورشید در می آید متولد بشویم.

هیجان ها را پرواز دهیم

ریه را از ابدیت پر و خالی بکنیم.

روی پای تر باران به بلندی محبت برویم

کار ما شاید این است

که میان گل نیلوفر و قرن

پی آواز حقیقت بدویم!!!

 



 

 






تاریخ : شنبه 89/12/7 | 12:31 عصر | نویسنده : قاصدک | نظرات ()

دوستان من سلام؛حتما این تست روانشناسی رو امتحان کنید خیلی جالبه من که واقعا خوشم اومد من گزینه 2 رو انتخاب کردم شما چی؟؟؟

پرنده آبی

روزی پرنده ای آبی رنگ ناگهان از پنجره وارد اتاق شما میشود و در آنجا به دام می افتد.
چیزی در این پرنده شما را به خود جذب میکند و تصمیم میگیرید آن را نگه دارید.
اما روز بعد در عین شگفتی متوجه میشید رنگ پرنده از آبی به زرد تغییر کرده است.
این پرنده استثنایی دوباره تغییر رنگ می دهد و در صبح روز سوم به رنگ قرمز روشن در می آید و

 در روز چهارم سیاه رنگ است.  

سوال؟

اکنون روز پنجم است، وقتی از خواب برمی خیزید این پرنده چه رنگی است؟

 

1. پرنده تغییر رنگ نمی دهد و سیاه باقی می ماند.

2. پرنده به رنگ آبی که در ابتدا داشت باز میگردد.

3. پرنده سفید می شود.

4. پرنده طلایی می شود.

 

جواب ها باید در همین 4 جواب بالا جستجو بشه و رنگ های دیگه مثل سبز ، بنفش ، زرد و بی رنگ مد نظر نیست.  

خوب فکر کنید، هر وقت به نتیجه رسیدید پایین این ایمیل رو بخونید

با توجه به توضیحات بالا باید متوجه شده باشید که به هیچ وجه سرکاری نیست.
پس با احساس خودتون جواب بدید و بعد جواب رو ببینید!

 

جواب تست شناخت احساسات :  

          پرنده ای که در اتاق شما بدام افتاد، نماد خوشبختی است، اما ناگهان تغییر رنگ داد و در شما دلهره و اضطرابی نسبت به ناپایداری خوشی و شادمانی بوجود آورد. عکس العمل شما در این وضعیت نشان دهنده ی پاسخ شما به مشکلات و بلاتکلیفی ها در زندگی واقعی است.

  

1.       کسانی که گفتند پرنده سیاه باقی میماند دیدگاهی بدبینانه دارند.

      آیا شما باور دارید اوضاع هیچ وقت بهبود نمی یابد؟ به یاد داشته باشید همیشه پایان شبه سیه سپید  است.

 

2.       کسانی که گفتند پرنده دوباره آبی میشود خوش بین و عمل گرا هستند.

      شما باور دارید زندگی ترکیبی از خوب و بد است و مقابله کردن و سرسختی نشان دادن در برابر این واقعیت سودمند نیست.

 مشقات و ناملایمات را با خونسردی می پذیرید و اجازه می دهید زندگی روال طبیعی خود را طی کند.

 این دیدگاه باعث میشود از تلاطم ناملایمات و سختیها با موفقیت بیرون آیید.

 

3.       کسانی که گفتند پرنده سفید میشود در برابر فشارهای زندگی مصمم و خونسردند.

            شما در زمان بحران وقت خود را در تردید و دودلی تلف نمی کنید اگر وضعیت بغرنج شود ترجیح میدهید  جلوی ضرر را بگیرید و

 به دنبال راه دیگری برای رسیدن به هدفتان می گردید و در غم و اندوه گرفتار نمی شوید. این روش محتاطانه

 بدین معنی است که اوضاع بطور طبیعی بر وفق مراد شما پیش خواهد رفت.

 

4.       کسانی که گفتند پرنده طلایی میشود ، بی باک و نترس هستند.

      شما معنی بحران را نمیدانید برای شما هر بحرانی ، یک فرصت است. این جمله ناپلئون که گفته است

 «غیر ممکن ... ، این واژه فرانسوی نیست » درمورد شما صدق میکند.

 اما مواظب باشید این اعتماد به نفس زیاد ، مرز بین شجاعت و حماقت را از بین نبرد .

چه طور بود؟؟؟شما کدوم گزینه رو انتخاب کردین!!مؤدب

 






تاریخ : یکشنبه 89/12/1 | 9:40 صبح | نویسنده : قاصدک | نظرات ()
       

.: Weblog Themes By BlackSkin :.