سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سردی نگاهش گرمی وجودم را به یغما می برد...

و سکوتی که از رضایت نیست!

و نگاهی که دیگر نمی فهمد نگاهم را...

 گاه گاهی صدایش التیام می بخشد دردهایم را!

 و ذوب می شد درونم تا وصل نگاهش!

 گرمی نگاهش مرحمی بود بر آلام درونم...

 و بیچاره من که در میان امواج اشکهایش هراسان ...

 و در تلاطم دریای چشمانش غرق...

و من...........

 فریاد می زنم...........

 و چشمانی که نمی شنوند!!

 و گوشهایی که نمی بینند...

(علی اصغر بارانی زاده)

 

 






تاریخ : شنبه 90/3/7 | 8:23 صبح | نویسنده : قاصدک | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.