آرامی و پر جوش و خروش
سردی و لبریز از حرارت...
این ها حرفهای من نیست!
طنین از جان برآمده های توست...
که وجودم را ذوب می کند..
من چه باشم چه نباشم ...
اشعاری در وصف تو خواهد بود
چه فرقی می کند... من بنویسم یا دیگری..!
پس مشق می کنم ...
دیوان چشم هایت را...
مرداد92.قاصدک
پ.ن: ظاهرش با باطنش گشته به جنگ.... باطنش چون گوهر و ظاهر چو سنگ(مولانا)
تاریخ : دوشنبه 92/5/21 | 4:49 عصر | نویسنده : قاصدک | نظرات ()