سفارش تبلیغ
صبا ویژن

باز صبح شد و درخت امید

یک خوشه ی نور به خانه تابید

دستان مهربان خورشید

یک شاخه ی سبز به تاک بخشید

"امید" همان شاخه ی خشک است

کز صبح، دمی نور نوشید..

آن چلچله که ، از نفس صبح

هر دم ، غزلی تازه ترانید

آن ابر سیه که از سر شوق

از صبح سحر تا سپیده بارید

"امید" همان کودک نوپاست

صد بار فتاد و نهراسید...

"قاصدک" 21 خرداد 1399

 






تاریخ : چهارشنبه 99/3/21 | 9:54 صبح | نویسنده : قاصدک | نظرات ()

گاهی موفقیت میشه اون میوه ی قند،
روی بلندترین شاخه ی درخت زندگیه
که مدام بهت چشمک میزنه
ولی دستت بهش نمیرسه...
برای بعضی هام چنان دم دست
که حتی نیازی نمی بینن دست دراز کنن...

*قاصدک*

پی نوشت1: کاش یه نردبون از غیب برسه ...
پی نوشت2 : مرا هزار امید است و هر هزار تویی...
پی نوشت3: الحمدلله رب العالمین






تاریخ : شنبه 99/3/17 | 6:10 عصر | نویسنده : قاصدک | نظرات ()
       

.: Weblog Themes By BlackSkin :.