یادش بخیر ، خونه قدیمی بی بی جان، زیر زمین قدیمی ، اتوی ذغالیشون که جلوی در میذاشتن تا درو باد نزنه ...
یادش بخیر سماور بی بی جان که همیشه کنار اتاق رو یه میز کوچیک بود و استکانای آماده ...
یادش بخیر پنجره چوبی بزرگ خونه بی بی جان...
یادش بخیر اتاق جلوی در که با بچه ها توش بازی می کردیم _دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده._
یادش بخیر رادیو و گرام قدیمی بی بی جان...
یادش بخیر موسی کو تقی هایی که سر در خونه بی بی جان لونه داشتن...
یادش بخیر اتاق طبقه بالایی خونه بابابزرگ که فقط روزای عید درش رو باز میکرد...قاب عکس دایی علی روی دیوارش بود...
یادش بخیر صبح عید خونه بابابزرگ جمع میشدیم سرسفره هفت سینی که بابابزرگ چیده بود...
یادش بخیر شب عید موقع خواب چشمامو میبستم آرزو میکردم وقتی بیدار میشم خونه بابابزرگ باشیم ..
یادش بخیر بچه گیا ... یادت بخیر بابابزرگ ...