علاقهمندي ها
اودسان
ديروز 10:28 عصر
انديشه نگار
زيارتتون قبول@};- حاجتتون روا
.: ام فاطمه :.
{a h=yajaavad}انديشه نگار{/a} ممنون عزيزم نايب الزياره بودم @};-@};-
انديشه نگار
{a h=emozionante}.: فاطمه بانو :.{/a} @};-الهي آمين ...ممنونم مهربانو
.: ام فاطمه :.
{a h=yajaavad}انديشه نگار{/a} @};-@};-
+
[تلگرام]
*«نگارا از عجم مهمان نميخواهي؟»*
دلي آشفته و حيران نميخواهي؟
خدا را شکر...نوکر کم نداري، ليک
غلام و نوکر از ايران نميخواهي؟
براي اينهمه زوارِ دربارت
مگر شاها بلا گردان نميخواهي؟
به خيلِ کاروانِ اربعين امسال
سياهي لشکر و اعوان نميخواهي؟
براي مرهم زخم دل زينب
دو ديده از غمت گريان نميخواهي؟
...
به پيش پاي زينب، آن زماني که
ميايد از سفر، قربان نميخواهي؟
خلاصه...اربعين نزديک و ره بسته
«نگارا از عجم مهمان نميخواهي؟»
#اربعين
#امام_حسين عليه السلام
اودسان
ديروز 10:28 عصر
عارفانه هاي يک دوست
ديروز 9:27 عصر
+
حال من خوب است اما با تو بهتر مي شوم
آخ…تا مي بينمت يک جور ديگر مي شوم
با تو حس شعر در من بيشتر گل مي کند
ياسم و باران که مي بارد معطر مي شوم
عارفانه هاي يک دوست
ديروز 7:32 عصر
+
همايش پارسي بلاگ طي سالهاي دور از تحريم @};- :) @};- کسي از اشخاص داخل عکس اينجا هست ؟ :)





*ترخون بانو*
03/12/22
+
غم واقعي اوني نيست که بخاطرش گريه ميکني
غم واقعي ساکتت ميکنه...
طاووس زيباترين
03/12/22
+
بايد خوب خداحافظي کرد ،
چه با زندگي ، چه با يک دوست ، چه با يک عزيز...
به موقع بايد خداحافظي کرد ،
با احترام بايد خداحافظي کرد...
تايمش رو بايد فهميد!!


هايدي
03/12/22
خداحافظي ازاين جهت سخته که دل کندن از تعلقات ودلبستگي هاست، به قول فاضل به خداحافظي تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتي و دلم ثانيه اي بند نشد
دو نفر در دو برنامه مختلف گفتند که ما آنجا گفتيم که در دنيا نماز ميخوانديم . دو پاسخ مختلف دريافت کرده بودند که برايم مسأله خواندن نماز را روشن کرد به اولي گفته بودند که اگر نميخواندي هم فرقي نميکرد :D به دومي گفته بودند که براي خودت ميخواندي :) اين واقعيتيست که ما اينجا احساس ميکنيم . چه بعد از خواندن نماز احساس راحتي و سبکي ميکنيم . و واي به وقتيکه نخوانيم
2 فرد دیگر
18 فرد دیگر
+
ديشب داشتم از بوشهربرميگشتم
به خاطر اندوسکوبي چون تجربه اولم بود و قبلش هم يکم استرس داشتم خيلي اذيت شدم ، انگار جون کندن رو تجربه کردم
با جواب پزشکم کمي آشفته شدم و يه لحظه به خودم و به تمامِ رنج هايي که خودمم باعثش شده بودم فکر کردم ، يه لحظه دلم خيلي شکست يه بار هم که شده به خودم فکر کنم و ....که چشمم به نوشته اي افتاد که پشت يه نيسان نوشته شده بود
من رسيدم رو به آخر...
تو بيا شروع من باش ..

هما بانو
03/12/20
مادر جان بلادور باشه . ان شالله هميشه سلامتي باشه و شاهد ناراحتي هيچ يک از دوستان و عزيزانمون نباشيم .
{a h=banoyedashteroya}هما بانو{/a} هزار بار خدا رو شکر عزيزم .براي همه ي بيماران دعا کنيم به اميد شفاي عاجل درين ماه مبارک ان شاءلله
+
يک سکوت پر صدا
و عبور ناگزير لحظه ها
توي خلوت ُ سکوت
گذري از همه خاطره ها
و
«چقدر راز نهفته در صبرم است»
جمعه 19 مرداد

هايدي
03/12/19
+
بالاخره بعد از 5 ماه ، ساعت 1 شب تو شهر ماهم بارون زد
البته بارون که نبود يه نيم ساعتي چند قطره بارون زد و تمام :'(
چقدر دلتنگ بارون بودم
امسال انگار اولين بارون بود ..من که نديدم
شايد اگه امشب هم خواب بودم اين نيم ساعت رو هم نميديدم
اودسان
03/12/18
خدا رو شکر الان يک ساعتي هست داره بارون ميباره=) تند نيست ولي خيلي خوبه.. الحمدالله چشمِ ما هم به جمال قطره هاي قشنگِ بارون روشن شد . * هيچ وقت فکر نميکردم يه روز اينقدر دلتنگ بارون بشم* :'(
+
نميدونم چرا ميخوام اين حرفها رو بنويسم
اما با توجه به حجمِ بيماري هاي پي در پيِ اين چند ماه که درگيرشونم به دلم افتاد اين پست رو بنويسم
عمر دستِ خداست، ولي باتوجه به شدت بيماري ام گفتم امروز چند خطي با دوستان دلگويه کنم
از اواسط شهريور تا الان پشت سرهم بيمارم، چندهفته ي اول کروناي شديد گرفتم چند روز بهبود پيدا کردم دوباره همون علائم، منتهي شديدتر رو تجربه کردم دکترم گفت اينبار آنفلوآنزاي شديدگرفتم
اودسان
03/12/18
بعد از چند هفته حالِ خيلي بدم ، دچار سرفه هاي پي درپي و دردناک شدم سه هفته درگير سرفه هاي شديد و شبانه روز بودم که حس کردم يه چيز حجيم گلومو درگير کرده و احساس خفگي مي کنم.. بعد از مراجعه به چند دکتر و آزمايش و سونو و اسکن هسته اي گفتن تيروئيد پرکار گرفتم با التهاب خيلي شديد ..دکترم گفت فعلا به خاطر التهاب شديد نمي تونم داروي درمان تيروئيدِ پرکار تجويز کنم
و فعلا بايد قرص کورتون با دوز بالا مصرف کنم تا التهاب کاملا برطرف بشه،
نميدونم به خاطر مصرف قرص کورتون بود يا تيروئيد پرکار يا حجم اندوهي که در دلم بود،گاهي ضربان قلبم چنان تند و محکم تو قلبم کوبيده ميشد و اون حجم توي گلوم به گلوم فشار ميورد که هر لحظه حس مي کردم انگار قلبم ميخواد از سينه ام کنده شه و ميخوام بميرم.بعد از چند هفته مصرف دارو و آزمايش هاي پي درپي دکتر گفت التهاب تيروئيدت يکم کمتر شده
{a h=banamak57}هايدي{/a} ان شالله . ممنونم عزيز دلم.. ان شالله @};- الهي شما هم هميشه سلامت باشين ليلي ي من .
{a h=banamak57}هايدي{/a} هيچ وقت فراموش نميکنم اون روزهايي که لحظه به لحظه کنارم بودي.. تکيه گاهم شده بودي . سنگ صبورم بودي..و همه حرفم.. دستِ خدا بودي برام.. خدا رو شکر بابت لطفش.. خدا رو شکر بابت بهبودم.. خدا رو شکر بابت وجود و حضور تو که يقين کردم تو هديه خدايي .. من وجود خدا رو توي اون شرايط سخت و تلخ و دردآور، با وجود شما و مهسا کنارم ، با تمامِ وجودم حس ميکردم..