پيام
+
[پيامک]
پنجره را گشود،
ملحفه را برکناره ها آويخت، روز را ديد..
پرنده اي، راست به چشمانش نگريست، نجوا کرد: "من تنهايم، من زنده ام"به اتاق برگشت،آينه هم يک پنجره بود: " اگر از آن بپرم..به آغوش خويش مي افتم..."
زينب سادات ^_^
93/3/15

.:راشد خدايي:.
قشنگ بود... اما عاليتر هم ميشه
*قاصدك*
سپاس