پيام
+
حرم حضرت رضا بوديم .. كودكي بيش نبودم..
آسمان مهتابي بود؛ پدرم مرا لبه حوض گذاشت
عكس جواني ام را در رخ آب ديدم ..
در حاليكه ...
ديگر نه حوضي بود و نه فواره اي ..
معمارها چه ساده ديوار خاطراتمان را در هم مي كوبند!!
و من فقط سكوت مي كنم...
براي همه آن خاطرات نابي كه بي رحمانه
زنده ي زنده..دفنشان كردند...
مرداد ماه92/قاصدك

* هاتف *
92/6/18
*قاصدك*
پي نوشت: نمي دونم چرا باغچه ها و حوض و فواره ورودي صحن انقلاب رو خراب كردن!!! آخه چرااااااااااااااااااااا(آيكون جيغ كشيدن)
*زهرا.م
واقعا چرا؟
*قاصدك*
نمي دونم خيليييييييييييييييييي ناراحت شدم اشك تو چشام حلقه زد ..يك دنيا خاطره روي سرم آوار شد :(
كشتي نجات ما
سلام..رفتيد حرم التماس دعا...
*قاصدك*
سلام هميشه دعا گو و نائب زياره همه دوستان ناب پارسي بلاگي هستيم