پيام
+
کف آسفالت کاملا يخ بسته بود
ذرات سرما زير نور مهتاب خودنمايي ميکرد
با حرکت ماشين ها ذرات برف کف آسفالت سرسره بازي ميکردن
زن کارتوني که رويش نشته بود را دولايه کرد
چادرش را روي صورتش کشيد و فرزندش را محکم در آغوش فشرد...

سكوت خيس
91/10/19
*قاصدك*
لحظه ي تلخي بود اما کاملا مستند :(
مهندس مکانيک
:(
*آسمان*
فيد = تلخ
مجنون الحسين ع
:(
شبستان نور
امان