پيام
+
گفتند : «کلاغ»، شادمان گفتم : «پر»
گفتند : «کبوترانمان»، گفتم : «پر»
گفتند : «خودت»، به اوج انديشيدم...
در حسرت رنگ آسمان گفتم : «پر»
گفتند : «مگر پرنده اي؟»، خنديدم!
گفتند : «تو باختي» و من رنجيدم...
در بازي کودکان فريبم دادند،
احساس بزرگ پر زدن را چيدند...
آنروز به خاک آشنايم کردند؛
از نغمه پرواز جدايم کردند!من باور آسماني از يادم رفت!
در پهنه اين زمين رهايم کردند...

عدالتجويان نسل بيدار
91/3/11

*قاصدك*
گفتند : «پرنده» ، گريه ام را ديدند...
ديوانه خاک بودم و فهميدند...
گفتم که «نمي پرد» ، نگاهم کردند...
بر بازي اشتباه من خنديدند .
سكوت خيس
سلام...خوبي خواهر؟:)
*قاصدك*
سلام به سکوت عزيز خوبم به لطف دوستان خدا رو شاکرم
قافيه باران
قشنگ بود:)
خاطرات دکتر بالتازار
اشکمو در آوردي
*قاصدك*
ممنونم قافيه باران عزيز.. چرا جناب دكتر بالتازار!؟
خاطرات دکتر بالتازار
فراموشي پرواز درد همه ي ماست . به خاک و خاکدان عادت کرديم !!!
*قاصدك*
:(