• وبلاگ : دلنوشته هاي قاصدك
  • يادداشت : احمقها نمي دانند تاريخ هم جواني و پيري دارد!
  • نظرات : 2 خصوصي ، 6 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + سعيد،يه بنده ي خدا 

    سلام.اگر درست گفته باشم نيمايوشيج اين صحبت در بحبوحه فعاليت حزب توده در آن زمان و تبليغات کمونيستي و يارگيري اون حزب گفته بود . که يه جواب دوپهلو و معنادار بود .

    خدارحمت کند مرحوم شهريار و که هرگاه نام حضرت علي ع ميادو صحبن بزرگيش ميشه فقط اون شعر ميتونه کمي حق مطلبوادا کنه.يادتون هست که : و همينطور خواب آيه ا.. مرعشي در اين رابطه

    علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را

    که به ماسوا فکندي همه سايه‌ي هما را

    ****

    دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين

    به علي شناختم به خدا قسم خدا را

    ****

    به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند

    چو علي گرفته باشد سر چشمه‌ي بقا را

    ****

    مگر اي سحاب رحمت تو بباري ارنه دوزخ

    به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را

    ****

    برو اي گداي مسکين در خانه‌ي علي زن

    که نگين پادشاهي دهد از کرم گدا را

    ****

    بجز از علي که گويد به پسر که قاتل من

    چو اسير تست اکنون به اسير کن مدارا

    ****

    بجز از علي که آرد پسري ابوالعجائب

    که علم کند به عالم شهداي کربلا را

    ****

    چو به دوست عهد بندد ز ميان پاکبازان

    چو علي که ميتواند که بسر برد وفا را

    ****

    نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت

    متحيرم چه نامم شه ملک لافتي را

    ****

    بدو چشم خون فشانم هله اي نسيم رحمت

    که ز کوي او غباري به من آر توتيا را

    ****

    به اميد آن که شايد برسد به خاک پايت

    چه پيامها سپردم همه سوز دل صبا را

    ****

    چو تويي قضاي گردان به دعاي مستمندان

    که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را

    ****

    چه زنم چوناي هردم ز نواي شوق او دم

    که لسان غيب خوشتر بنوازد اين نوا را

    ****

    «همه شب در اين اميدم که نسيم صبحگاهي

    به پيام آشنائي بنوازد و آشنا را»

    ****

    ز نواي مرغ يا حق بشنو که در دل شب

    غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهريارا