گفتم:«بدوم تا تو همه فاصله ها را»
تا زودتر از واقعه گويم گله ها را
چون آينه پيش تو نشستم که ببيني
در من اثر سخت ترين زلزله ها را
پر نقش تر از فرش دلم بافته اي نيست
از بس که گره زد به گره حوصله ها را
ما تلخي نه گفتنمان را که چشيديم
وقت است بنوشيم از اين پس بله ها را
بگذار ببينيم بر اين جغد نشسته
يک بار دگر پر زدن چلچله ها را
يک بار هم اي عشق من از عقل مينديش
بگذار که دل حل بکند مسئله ها را...