نظرات ارسالي
+
شانه ات
را
دير
آوردي
ســرم
را
بــــاد برد
2-لبخند عشق
04/1/29
*قاصدك*
چه قشنگ بود
شور زندگي۲
{a h=ghasedak2007}قاصدك{/a} @};-
+
*خوبي فيلتر شدن اينه،کم کم داريم جمع ميشيم به پارسي بلاگ:-/* بععععع
پيام رهايي
04/1/27
+
*عطري* مي شوي در کوهستاني ناپيدا…
کارم *مرمت* آثار باستاني است
کتيبه دلت را مرمت مي کنم
و الفباي ناخواناي روانت را
که به حروفي ناشناخته نوشته اند،
باز مي خوانم..

دبيرستان انصاري
04/1/25
کارم کشيدن جاده است، ساختن راه. از روزمرّگي هايت به *ملکوت* راه مي کشم.
خياطم، برايت پيراهن مي دوزم، پيراهني که اگر آن را بپوشي، *عاشق *مي شوي، تنت در باد مي وزد و جانت در جنّت مي دود.
فوگرم تار و پود عشق را رفو مي کنم، پارگي هاي لباس بخت را کوک مي زنم. وصله مي کنم *دل* را به آسمان و پينه مي کنم سرِ زانوي خستگي ها را.
پرستارم روي جراحت جانت *مرهم* مي گذارم، مرهمي از کلمات درست مي کنم، ضمادي از *خرسندي و خوش وقتي*. و اگر بخواهي بريدگي هاي روحت را بخيه مي زنم، سوزني دارم بي درد و نخي نازک که جذب مي شود در سلول هاي ظريفِ تازه رُسته ات. زخمت جوش مي خورد.
+
[تلگرام]
+
حکايت من و مجنون به يکدگر مانَد
نيافتيم و بمرديم...
.
.
از جناب سعدي عليه الرحمه
به قلم مبارک آفتاب عليها الرحمه : دي

پيام رهايي
04/1/17

+
هُوَ الصبور...
من انتظار کشيدن را بلد نيستم
اما اين را خوب ميدانم...
وقتش که برسد
تو خوداَت ميآيي،
«*نا گَـ ـهان*»...
در من *شِـ ـعر* ميشَوي...
و از لَبـ ـهايم *سَرازيـ ـر*...
.
.
آفتابــ

2-اشراق
04/1/11

4 فرد دیگر
43 فرد دیگر
+
برتولت برشت در کتاب زندگي گاليله ميگه* " کساني که نانشان آمادست نميخواهند بدانند که نان چگونه پخت ميشود آنها ترجيح ميدهند شکرگزار خداوند باشند تا نانوا" *
طاووس زيباترين
04/1/5
به نظرم برتولت کاملا درست ميگه ما نون رو ميخوريم و کاري نداريم که چطوري درست ميشه فقط خدا رو شاکريم و هميشه هم نون داريم! بنابراين اگه ما زندگي خودمون رو با اين فرمول تو جدول تناسب بذاريم ميشه خدا رو به خاطر چيزايي که دوست داريم داشته باشيم اما نداريم هم شکر کنيم! طوري که انگار اونا رو تو مشتمون داريم تا خداي بزرگ واسمون فراهمشون کنه.
+
سلام
رمضان مبارک
*قاصدك*
04/1/3
+
نتونستم اين توصيه پزشكي بسيار مهم را براتون ننويسم...!!!*** به هيچ وجه بادام نارس (يا همان چاقاله بادام) و آلوچه نارس ( يا همان گوجه سبز) را خصوصا وقتي که روش سديم كلرايد (يا همان نمک طعام) ميپاشيد نخوريد. . . . . صبر کنيد من هم بيام تا با هم بخوريم من گوجه سبز خيللللللي دوست دارم!!!!:دي

* راوندي *
03/12/29
البته اينکار برايم مقدور نيست و تعداد زيادي هستند که وقتي مرا ميبينند ميگويند چرا ديگر پارک نمي آيي . البته شايد کم و بيش بدانيد بتازگي دچار بيماري عجيبي شدم که احساس ميکنم بواسطه آن خداوند ميخواست وجود مرا از خون ناپاک ، پاک کند و شخصيتي جديد داشته باشم تا بهتر بتوانم با مشکلات برخورد کنم چون اينجا هيچکس جز خدا همراه من نيست .
*ترخون بانو*
03/12/25
در اينجا لازم ميدانم حديثي را نقل کنم ، البته که پيامبر به دليل اينکه دنياي ديگر برايشان يقين شده بود سخت به آب و آتش ميزدند که مردم را به راه راست بياورند و اين يک امر طبيعيست به همين واسطه پروردگار به ايشان فرمودند نميخواد اينقدر بخاطر بنده هاي من خودت را به هلاکت بياندازيد من خودم هم با آنان اتمام حجت ميکنم @};-
+
يک بار است زندگاني. يک بار. همان يک بار که نسيم صبح را به سينه فرو مي دهيم، همان يک بار که عطش خود را با قدحي آب خنک فرو مي نشانيم، همان يک بار که سوار بر اسب در دشت تاخت مي کنيم، *يک بار.. يک بار و نه بيشتر...*
اودسان
03/12/24
بعد از آن ديگر تمام عمر را ما دنبال همان چيزها مي دويم، بعد از آن ديگر تمام مدت را به دنبال همان طعم اولينِ زندگاني هستيم. در پي لذت اول. سيب را به دندان مي کشيم تا طعم بار اول را در آن بيابيم،آب را سر مي کشيم تا لذت رفع عطش بار اول را پيدا کنيم. در آب غوطه مي زنيم تا به شوق بار اول برسيم و نسيم را مي بلعيم تا نشاني از آن اولين نسيم بيابيم. زندگاني يک بار است، در هر فصل...
اودسان
03/12/24
+
سلام
همه ي ما ميدونيم که آدم يه روز به دنيا مياد و يه روز هم مي ميره اما باز بچه دار ميشيم و کلي تلاش ميکنيم تا اون بچه رشد کنه و جايگاه خودشو پيدا کنه...
درست مثل گلدوناي حياط مادر هما؛ با اينکه که مي دونن تابستون ها خشک ميشن اما باز بهشون عشق ميدن، آب ميدن و مراقبن تا خشک نشن.. حتي ازشون عکس يادگاري مي گيرن!!
اصلا زندگي همينه...
مادر هما ممنون از اينکه اصل زندگي رو بهم يادآوري کردي

اودسان
03/12/24

چقدر ديدنِ اين فيد ، بهم حس و حالِ خوب ميده:-) چه خاطره هاي قشنگي که براي اونروز ها بود و تداعيشون هم به دل حال خوب ميده و هم دلتنگي...
+
[تلگرام]
*«نگارا از عجم مهمان نميخواهي؟»*
دلي آشفته و حيران نميخواهي؟
خدا را شکر...نوکر کم نداري، ليک
غلام و نوکر از ايران نميخواهي؟
براي اينهمه زوارِ دربارت
مگر شاها بلا گردان نميخواهي؟
به خيلِ کاروانِ اربعين امسال
سياهي لشکر و اعوان نميخواهي؟
براي مرهم زخم دل زينب
دو ديده از غمت گريان نميخواهي؟
...
به پيش پاي زينب، آن زماني که
ميايد از سفر، قربان نميخواهي؟
خلاصه...اربعين نزديک و ره بسته
«نگارا از عجم مهمان نميخواهي؟»
#اربعين
#امام_حسين عليه السلام
اودسان
03/12/24
+
ديشب داشتم از بوشهربرميگشتم
به خاطر اندوسکوبي چون تجربه اولم بود و قبلش هم يکم استرس داشتم خيلي اذيت شدم ، انگار جون کندن رو تجربه کردم
با جواب پزشکم کمي آشفته شدم و يه لحظه به خودم و به تمامِ رنج هايي که خودمم باعثش شده بودم فکر کردم ، يه لحظه دلم خيلي شکست يه بار هم که شده به خودم فکر کنم و ....که چشمم به نوشته اي افتاد که پشت يه نيسان نوشته شده بود
من رسيدم رو به آخر...
تو بيا شروع من باش ..

هما بانو
03/12/20
مادر جان بلادور باشه . ان شالله هميشه سلامتي باشه و شاهد ناراحتي هيچ يک از دوستان و عزيزانمون نباشيم .
{a h=banoyedashteroya}هما بانو{/a} هزار بار خدا رو شکر عزيزم .براي همه ي بيماران دعا کنيم به اميد شفاي عاجل درين ماه مبارک ان شاءلله