سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دیشب

چشمانم بودنت را تمنا می کرد

خواب را با چشمان من عاشق چه کار؟

چشمان من در نبودنت محکومند به بیداری

دیشب تو گفتی که بیداری

گفتی باران می بارید وبرف.....

و تو بیدار

از پشت پنجره محو تماشایش

و من اینجا بیدار

از پشت پنجره ی دل محو دیدارت

فرق آسمان تو با آسمان من در بارش باران نیست

تو خود از منی و من سراسر لبریز از تو

بین ما جدایی نیست...

تو در قلب منی

تو خود روح منی

و من لبریز از حس قشنگ با تو بودن



و امشب باز بیدارم

نمی دانم که امشب نیز بیداری

و می بارد آنجا برف و بارانی

و پشت پنجره هستی

اگر نم نمک باران

خورد بر شیشه ی احساس

برو بر زیر آسمان

بدون چتر

بشو لبریز از حس عجیب دوست داشتن

به زیر نم نم باران

تو هم یادی ز قلبم کن



نمی دانم تو می دانی

که آسمان چشمانم ز بهرت بارانیست

و از پشت پنجره ی این دل عکس تو پیداست

نمی دانم که می دانی

که لبریز از عشقم

که بی تاب وصال تو

که دل تنگ پیام تو



تو درکم کن

تو درکم کن

که من بی تو صدای خسته در بادم

که من بی تو یه ویرانه

و من با تو آبادم



ببار ای نم نم باران

تو بیدار کن یارم را

بگو آهسته در گوشش

که من بی تاب بارانم

بگو برخیزد و آید

به زیر سقف آسمان

به زیر نم نم باران

شود خیس و کند یادم

بگو باران که بیدارم

بگو بر زیر این باران

شود خیس و کند یادم







تاریخ : جمعه 90/3/20 | 5:10 صبح | نویسنده : قاصدک | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.