سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مرد نجوا کنان گفت: ای خداوند و ای روح بزرگ با من حرف بزن

 

و چکاوکی با صدای قشنگی خواند اما مرد نشنید

پس مرد دوباره فریاد زد با من حرف بزن و برقی در آسمان جهید و صدای رعد در آسمان طنین افکند!

اما مرد باز هم نشنید.

  مرد نگاهی به اطراف انداخت و گفت ای خالق توانا پس حداقل بگذار تا تو را ببینم .

و ستاره ای به روشنی درخشید

 

اما مرد فقط رو به آسمان فریاد زد پروردگارا به من معجزه ای نشان بده

و کودکی متولد شد و زندگی تازه ای آغاز گردید

اما مرد متوجه نشد و با نا امیدی ناله کرد خدایا مرا به شکلی لمس کن و بگذار تا بدانم اینجا حضور داری!

و انگاه خداوند بلند مرتبه دست خود را از اسمان بر روی زمین دراز کرد و مرد را لمس کرد

اما مرد پروانه را دور کرد و قدم زنان رفت...

 

و خدایی که در این نزدیکی است... لای این شب بوها

پای آن کاج بلند.  (سهراب سپهری)






تاریخ : یکشنبه 90/2/4 | 2:51 عصر | نویسنده : قاصدک | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.